درباره وبلاگ یه لحظاتی هستن که به زور خودشون رو بین ثانیه های زندگی جا دادن خیلی خیلی کوتاهن ولی توشون احساسات نامتعارفی رو ناخواسته تجربه می کنیم و اگه تاثیر اون احساسات دوامی داشته باشه شاید به این واقعیت مبهوت کننده پی ببریم که کائنات با همه ی دنگ و فنگش از ازل به هدف رخ دادن اون لحظه ی غریب هستی رو لبیک گفته ! ولی افسوس که اغلب با گذر اون لحظه اون احساس هم فراموش می شه ... موضوعات آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان عبور پناه می برم به درون پوستین مرگ که آن را از دوزخ دزدیده ام جایی از زمین خدا که گرما نسیه است پاره ای از دوزخ غنیمت است و مایه ی تالم
هر شب قبل از خواب با بوسیدن تو همه ی درد ها و افکار تیره ام را در چاه زنخدان تو مدفون می کنم لبخندهایت را می شمارم و می ترسم از آن روزی که همچون من با وحشت به چهره ی کریه زندگی خیره شوی و دندان های کرم خورده و زردش را در پس پوزخندش بشماری که هر لحظه به ساعت مچی خود نگاهی می اندازد و منتظر است ، همچون من ، همچون آینده ی تاریک تو روزی که نزدیک است روزی که نزدیک است ...
نظرات شما عزیزان: چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 20:36 :: نويسنده : آیلین معتقدی
|