درباره وبلاگ


یه لحظاتی هستن که به زور خودشون رو بین ثانیه های زندگی جا دادن خیلی خیلی کوتاهن ولی توشون احساسات نامتعارفی رو ناخواسته تجربه می کنیم و اگه تاثیر اون احساسات دوامی داشته باشه شاید به این واقعیت مبهوت کننده پی ببریم که کائنات با همه ی دنگ و فنگش از ازل به هدف رخ دادن اون لحظه ی غریب هستی رو لبیک گفته ! ولی افسوس که اغلب با گذر اون لحظه اون احساس هم فراموش می شه ...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 39438
تعداد مطالب : 57
تعداد نظرات : 112
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


عبور




 

 شبه و تاریکی هم

ماهو خورده دوباره

ساختمونای بلند

آسمون؛بی ستاره

بغضمم نمیشکنه

تا یکم خوب شه هوا

غرغرِ این خونه ها

ماشینا کارخونه ها

روی اعصاب منه

حالا من دس به دعا

اونی که می گن خداس

که می گن اون بالاهاس

حرفمو میشنوی تو ؟

با تو هستم خدا جون ؟

خداجون میشنوی تو ؟

هستی اصلن خداجون ؟

خداییش کجات خداس ؟

چون فقط جات اون بالاس ؟

غضبات مال ماهاس

نعمتات پس کجاهاس ؟

اون بالا جولون می دی

ما داریم تووون می دیم

چن هزار سال دوویدیم

از تو چیزی ندیدیم

خداییش کجات خداس ؟

اون بالا نشستی و 

ما رو هی کوک می کنی

می ریسی دوک می کنی

هی تماشا می کنی

بگو؛حاشا می کنی ؟

دنیامون خاکستری

آدماش که یوری

خواسته ها خاک بر سری

خداییش کجات خداس ؟؟

 

امیر حسین برازنده

        



جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:5 ::  نويسنده : آیلین معتقدی