درباره وبلاگ


یه لحظاتی هستن که به زور خودشون رو بین ثانیه های زندگی جا دادن خیلی خیلی کوتاهن ولی توشون احساسات نامتعارفی رو ناخواسته تجربه می کنیم و اگه تاثیر اون احساسات دوامی داشته باشه شاید به این واقعیت مبهوت کننده پی ببریم که کائنات با همه ی دنگ و فنگش از ازل به هدف رخ دادن اون لحظه ی غریب هستی رو لبیک گفته ! ولی افسوس که اغلب با گذر اون لحظه اون احساس هم فراموش می شه ...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 16
بازدید کل : 39439
تعداد مطالب : 57
تعداد نظرات : 112
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


عبور




                                                           لمس سرد

 

هر چند که لب هایم بی حس و بسی سردند

می بوسمت امشب من ، هر چند که در خوابی

زان گونه ی سوزانت داغی به لبم بنشست

از هر نفست پیداست آشفته و بی تابی


دیگر نکنی شکوه ، کز لمس تن گرمت

از عشق تهی _ هر دم _ بیزار و گریزانم

دردا که ندانی تو قلبم به هراس و درد

در هر تپشی ترسد زین پیکر لرزانم


می ترسد از آن روزی ، روزی که ز دستانم

جاری شود این سرما بر پیکر و بر جانت

آرام کند رخنه در هرم نفس هایت

هر دم ببری رنجی زان سینه ی نالانت


روزی که نگاه تو مانند نگاه من

دلخسته ز اجباری ، بس ثابت و تکراری

با بهت شود خیره بر ظلمت چشم عمر

هر لحظه ی بیهوده بر تو شود آزاری

 



سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 1:49 ::  نويسنده : آیلین معتقدی