درباره وبلاگ یه لحظاتی هستن که به زور خودشون رو بین ثانیه های زندگی جا دادن خیلی خیلی کوتاهن ولی توشون احساسات نامتعارفی رو ناخواسته تجربه می کنیم و اگه تاثیر اون احساسات دوامی داشته باشه شاید به این واقعیت مبهوت کننده پی ببریم که کائنات با همه ی دنگ و فنگش از ازل به هدف رخ دادن اون لحظه ی غریب هستی رو لبیک گفته ! ولی افسوس که اغلب با گذر اون لحظه اون احساس هم فراموش می شه ... موضوعات آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان عبور می گویم : مردم هم عجب دغدغه هایی دارند ! می گوید : آدم ها فقط موقع مرگ می فهمند دغدغه هایشان چقدر احمقانه بوده است ! می گویم : شاید هم وقتی می فهمند دغدغه هایشان احمقانه است دلشان می خواهد بمیرند ... لابد این دغدغه ها هستند که باعث می شوند زنده بمانیم ، و آیا این دغدغه ها همان وابستگی ها نیستند که روز به روز بیشتر می شوند ؟؟ نظرات شما عزیزان: reza garmei
ساعت0:25---14 مرداد 1392
دستهایت را بیاور.. اضطرابم را بگیر تب مرا پیچانده در خود.. پیچ و تابم را بگیر! با گناه بوسه ای عمری به لبهایم ببخش در عوض عمری ریاضات و ثوابم را بگیر با تو من شهریور انگورهای عالمم در خودت قل قل بجوشان و شرابم را بگیر تا هنوز از عشق داغم زود رأیم را بزن قوۀ تدبیر عقل و انتخابم را بگیر گرچه لبهایت نپرسیدند اما گوش کن دوستت دارم.. شنیدی؟ پس جوابم را بده..!
آفریــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــن
عالییییییییی بود. شیما
ساعت20:02---25 بهمن 1391
آیلین جان متن مترسک زیبا و دلنشین بود.ولی چرا نوشته هات بوی غم میده؟
پاسخ:وقتی می خوام احساساتمو توی نوشته ها و نقاشیام ابراز کنم معمولا تو این حال و هواها بیان می شن ... توضیحه چراش خیلی طول می کشه ... چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 16:27 :: نويسنده : آیلین معتقدی
|